مستی در حرم
این همه دست به سوی تو دراز است رضا
باز مشت من و آغوش تو باز است رضا
باز «من» دارد از آن دور تهی میآید
آن که میآید از آن دور جنازه است رضا
زنده شد پیش نگاهت، تو خدایش شدهای
کفرِ «خورشید» پرستان پُرِ راز است رضا !
دست من نامهای از توست، نوشتهست در آن:
به حرم آمدن مست مجــــاز اســت رضا
من و انگور، دلی مست و نگاهی پرِ اشک
قبله در حسرتِ این راز و نیاز است رضا!
هشت رکعت وسط صحن تو افتاد به خاک
رقص عشق است، فقط شکل نماز است رضا !
هر دلی میرسد از راه شکسته است...چقدر
جادهی عاشقیت حادثه ساز است رضا
آه! آواز خوش گوشهی «نیشابور»ت
در مقامی پر از اندوه «حجاز» است رضا !
پیش پرهای کبوتر، آسمان دل تو
تا خدا، پنجره در پنجره باز است رضا
قاسم صرافان